دلنوشته های یک بازنشسته(جهانمردی شهرضا)

ساخت وبلاگ

آینه چون نقش تو  بنمود راست      

خودشکن آیینه شکستن خطاست (نظامی)

****************************

موی بشکافی به عیب دیگران 

چون به عیب خود رسی کوری از آن (مولوی)

دلنوشته های یک بازنشسته(جهانمردی شهرضا)...
ما را در سایت دلنوشته های یک بازنشسته(جهانمردی شهرضا) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadedousto بازدید : 148 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 17:36

به عشق دوستان همکاری که روز هایی خاطره انگیز را باهم بودیمو از هم جدا شدیم وهمکلاسی های نطنز و شهرکرد ودانشسرای اصفهان از سال 48 تا 55ودانش آموزان هونجان و کهرویه و موسی آباد و همگین و شهرضا از 57 تا85ودانش آموزان مدارس راهنمایی الهی قمشه ای و موسوی و تربیت شهرضا ودوستان خوبی که مارا گذاشتند ورفتند خصوصا نصرالله پسر عمو ودوستعزیزموبا عشق به دانش آموزان و دوستاني كه گاهي مهمان این وب می گردند و با نظرات گرم و صميمي خود مرا خوشحال ميكنند.09132217210ایمیل [email protected]اشعار در وبلاگ ( دلسروده های یک بازنشسته )http://delsoroode.blogsky.comکانال تلگرامی https://telegram.me/karykelmat دلنوشته های یک بازنشسته(جهانمردی شهرضا)...
ما را در سایت دلنوشته های یک بازنشسته(جهانمردی شهرضا) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadedousto بازدید : 161 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 7:05

آقای صاحب فصول همکار خوب آن سالهای خوب هونجان  چند روز قبل از طریق همین وبلاگ من را پیدا کرده بودن و پیامی گذاشتند و بعد از آن تماس گرفتند و سه عکس نوستالژی از آن روز های خاطره انگیز دهه 60 فرستادند  با سپاس از محبت این دوست مهربان و به یاد ماندنی دوستان همکار آقایان سید حسین رضویزاده و عباسعلی لطفی و عبدالعلی انصاری و حیدر حیدر پور در عکسند من هم مصطفی جهانمردی کنار ستون وایسادم  خیلی از این بچه ها از رزمندگان دفاع مقدسند و بعضی شهید و جانبازند و همه اگر جایی شاغل بودند حتما از بازنشستگان امروزند دو نفر اول سمت راست دو دانش آموزند که آخرین قربانیان فلج اطفال در منطقه اند داوود و یحیی امینی دو برادر حاضر در عکس و برادر دیگرشان سلیمان هر سه امروز از معلولان حرکتی در شهر  شهرضا  هستند و شاید شما آنها بارها در شهر روی موتور سه چرخه شان دیده اید یکی از آنها شاغل در یکی از بیمارستانهای اصفهان است و دو تای دیگر در امیر آباد احتمالا مغازه دارند  منکه خیلی به اونا ارادت دارم از بس مهربان و صمیمیند ایستاده آقایان سید اکرم رضویزاده و صاحب فصول نشسته آقایان حیدر حیدر پور  عبدالعلی انصاری و مصطفی جهانمردی پشت سرمان برج قدیمی روی کوه روستای هونجان قرار دارد خانه اولی پشت سرشان از شخصی به نام حاج سرتیپ ! بود و ما معلمها اجاره کرده بودیم و ظهر ها برای ناهار آنجا می رفتیم چون کلاسها هم صبح و هم ب دلنوشته های یک بازنشسته(جهانمردی شهرضا)...
ما را در سایت دلنوشته های یک بازنشسته(جهانمردی شهرضا) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadedousto بازدید : 164 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 7:05

ديار قريب غريب (جانباز عزيز آقاي سامع ) این وبلاگ حاج مهدی بود وبلاگی که سالها دلهای  من و این عزیز را به هم پیوند می داد ولی با کمال تاسف نخل وجود این مرد پر ثمر دیروز بر زمین افتاد و خیلی از دلها را داغدار کرد  خیلی مرد بودگاهی با صداقت و مهربانی بر سر کار کردن من موقع  نقاشی در مدارس حضور می یافت و ساعتی با هم گپ و گفتگو داشتیم از خیلی مسایل رنج می کشید با وجود این تن درد مند درد جامعه و درد مردم بیشتر عذابش می داد  یادش گرامیباد برچسب‌ها: شهرضا, حاج مهدی سامع دلنوشته های یک بازنشسته(جهانمردی شهرضا)...
ما را در سایت دلنوشته های یک بازنشسته(جهانمردی شهرضا) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadedousto بازدید : 177 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 7:05

به یاد قهرمان محمد مهدی سامعقهرمانان نمی میرندبینمان بود ولی بین ما نبود از ما بود ولی از میان ما نبود همه با او بودند ولی تنها بود . به قول خودش در این (دیار قریبی غریب) بود . کلامش " مرامش و منشش او را خاص کرده بود. دل کوچکش  به وسعت دریا و نگاه نافذش به عظمت آسمانها بود . انسانی عجیب بود "همه را به جای خودشان و به قد خودشان درک میکرد . انگشتان ضعیفش قلم سنگینی داشت آنقدر سنگین که خیلی ها تاب تحملش را نداشتند اما او همه سنگینی دنیای ما را با کمری شکسته از زخم دوران " سی و پنج  سال تحمل کرد .  پا را که از دوره نوجوانی به جوانی گذاشت جسمش از پا افتاد ولی فکرش دایم در تلاش و تکاپو بود تلاشی به وسعت افکار نو اندیشان و دیگر اندیشان جهان . حرکت نداشت اما هیچکس در او ذره ای آرامش ندید . گویی این روح قدرتمند در این جسم نمی گنجید . گرچه این چرخ با او سر ناسازگاری داشت و درست نمی چرخید " اما اختیار چرخ های زیر پایش را داشت  و هر سو که فکرش را آسودگی می بخشید میچرخاند و هر جا که اراده میکرد جسم و جانش را سیاحت میبرد و جلا میداد .  در روزگاری که همه اسیر روز مرگی و سردی شده اند  با همه گرم می گرفت و انرژی مثبت می بخشید این را از خداحافظی مردم روزگارش می شود فهمید که اگر چنین جانگداز و غمگینانه همراهیش کردند علتش از دست دادن او نبود که مردم در غم تنهایی خود گریستند  که درد مردم در این ضایعه دلنوشته های یک بازنشسته(جهانمردی شهرضا)...
ما را در سایت دلنوشته های یک بازنشسته(جهانمردی شهرضا) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadedousto بازدید : 168 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 7:05

دلم نیامد به دلیل زباله های اطراف این تذکر را ننویسم هر چند برای نوشتن سخت بود در کنار پسرم آقا میثم بر فراز شهرضا  بر فراز شهرضا کنار برج نیمه جان سنبندی که نگهداریش همیشه دغدغه من بود و هست  ولی ... عکس آقای قدسی از من در حال عکس گرفتن از بام مسجد حاج عبدالحمید بازار شهرضا  عکاس آقای قدسی برچسب‌ها: شهرضا, عکاسی, بازار, زباله, سنبندی دلنوشته های یک بازنشسته(جهانمردی شهرضا)...
ما را در سایت دلنوشته های یک بازنشسته(جهانمردی شهرضا) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadedousto بازدید : 167 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 7:05